بازیگری جلوی دوربین

کد خبر: 31585

گفتگو با جمشيد مشايخي

بازیگری جلوی دوربین

جمشيد مشايخي يکي از معدود پيشکسوتان و اساتيد مسلم عرصه بازيگري تئاتر، سينما و تلويزيون کشورمان است که مردم دورافتاده ترين نقاط کشورمان نيز با هنر و منش او آشنايند. اين بار پس از قريب به پنج سال فرصتي دست داد تا از صحبت هاي اين مهربان استاد بازيگري کشورمان استفاده و آن را در قالب گفت وگويي خودماني به خوانندگان محترم ارائه کنم. بارها پرسيده شده که اگر يک بار ديگر به دنيا بياييد، باز هم بازيگري را انتخاب مي کنيد يا شغل ديگري را، اما اين بار من مي خواهم بپرسم اگر تمام مشکلات و سختي هايي که اکنون در مورد بازيگري به آنها واقف هستيد، در جواني نيز از آنها مطلع بوديد بازيگري را انتخاب مي کرديد يا خير؟ به نظر من همگي انسان هاي سالم که استعداد هاي هنري نيز دارند مي توانند هنرهاي مختلف را بياموزند جز شعر و شاعري که نمي توان آن را آموخت و بايد در ذات انسان وجود داشته باشد. اما مي توانيم توسط ساير هنرها شعر بگوييم، حضرت حافظ مي فرمايد؛ «قلندران حقيقت به نيم جو نخرند، قباي اطلس آن کس که از هنر عاري است.» تفسيري که روي اين بيت شعر صورت گرفته بدين معني است که در زمان حضرت حافظ فضيلت را هنر مي دانسته اند، بنابراين آثار هنري را مي توان آموخت ولي به فضيلت رسيدن هنر است. بنابراين اگر عزيز رفتگري به فضيلت رسيده است يک هنرمند محسوب مي شود. اين در حالي است که من نوعي و آن رفتگر از نظر خلقت يکي هستيم و هر دوي ما از کار سخت يا بوي تعفن آزرده مي شويم و او تن به اين کار شرافتمندانه مي دهد بنابراين داراي فضيلت است و در مقابل من نوعي به عنوان فردي پولدار خدمات يا اجناس خود را با سوگند به متبرکين بيش از قيمت اصلي به مردم ارائه مي دهم يا مي فروشم. منظور شما اين است که هنرمند بايد بيش از اينکه هنرمند باشد از خصائل انساني والا برخوردار باشد؟ به اعتقاد من بلد بودن کاري ملاک نيست بلکه بايد اخلاق خوب نيز در کنار آن وجود داشته باشد که البته اين مساله صرفاً معطوف به هنر نمي شود و در مورد ساير حرفه ها و مشاغل نيز صدق مي کند. استاد، من هنوز پاسخ پرسش اولم را نگرفته ام، آيا در جواني با علم به مشکلات بازيگري که اکنون بدان واقف هستيد باز هم شغل بازيگري را انتخاب مي کرديد؟ بله به طور قطع، چرا که من عاشق بودم و اين عشق محدود به من نبود، بلکه تمام هم دوره هاي من عاشق کارشان بودند. من از ابتدا تا حدي عاشق بازيگري بودم که سدها و مشکلات را نمي ديدم. به نظر من عشق پاک ترين است، چرا که وقتي عاشق باشي تمام زحمات را متحمل مي شوي و ادامه مسير ميسر مي شود. اين را نيز بايد در نظر داشت که هيچ کس نمي داند کاري که به دنبالش مي رود سخت است، برخي که در نيمه راه جا مي زنند عاشق نبوده اند و به خاطر شهرت به سراغ بازيگري آمده اند و بالعکس کساني که متحمل زحمات فراوان شده اند با نيت و قصد خدمت به جامعه به سراغ اين حرفه آمده اند. در دهه و زمان کنوني جوانان بايد چه نکاتي را رعايت کنند تا بتوانند در امر بازيگري موفق شوند؟ در وهله نخست بايد استعداد بازيگري در جوان علاقه مند به اين هنر وجود داشته باشد و پس از آن تعليم صحيح صورت گيرد. اين نکته را بايد بگويم که برخي اوقات فرصتي دست مي دهد و به تماشاي تلويزيون مي نشينم و جاي خوشحالي است که بازيگران جوان و بسيار توانمندي را مي بينم که البته شامل حال کارگرداني و ساير شاخه هاي مرتبط با هنر بازيگري نيز مي شود. البته اين پيشرفت بايد هم وجود داشته باشد چرا که اگر هنرمندان بازيگر امروزه جلوتر از ما نباشند بدا به حال ما. اما اينکه رابطه پير و جوان چندان مطلوب نيست جاي تاسف دارد. داستاني وجود دارد از اين قرار که در زمان هاي قديم پهلواني زندگي مي کرده که يک روز يکي از شاگردانش او را به مبارزه مي طلبد و آن پهلوان يک فن را که به شاگرد خود نياموخته بوده در مورد آن شاگرد به کار مي برد و شکست نمي خورد. من با خودم فکر کردم که چرا اين استاد تمام فنون را به شاگرد خود نياموخته بود، به اين نتيجه رسيدم که استاد هميشه نبايد مراد باشد بلکه اشکالي ندارد که رابطه مريد و مراد عوض شود و اين مساله يي است که در شرايط فعلي اتفاق نمي افتد. به نظر من بايد رابطه پيرها با جوانان عاشقانه و عارفانه باشد، در اين صورت است که بسياري از مشکلات حل مي شود. اگر من به جوان امروز بگويم که شما کجا بوديد و چه مي دانيد که ما چه کارهايي انجام داده ايم، نحوه عملکرد مطلوبي نخواهد بود. زحمت کشيدن صرفاً منحصر به زحمت جسمي نمي شود بلکه بايد مغز را که بزرگ ترين وديعه خداوند است به کار گرفت تا صاحب انديشه درست شويم. اين انتظار از جوانان که متحمل سختي هايي شوند که در گذشته ما متحمل آنها شده ايم تفکر چندان مناسبي نيست. راز موفقيت بازيگري براي جوانان چيست؟ بازيگران موفقي که اکنون مي بينيم همگي داراي استعداد بازيگري بوده اند و زحمت اين کار را نيز متحمل شده اند و در اين راه خون دل خورده اند تا به مدارج بالا رسيده اند. بايد با خردورزي به سمت نقش رفت و بعد از آن با احساس به نقش رسيد. اين مساله که با ايفاي يک نقش بتوان يک انسان را خلق کرد کاري است مشکل و کار هر کسي نيز نيست. افرادي مثل مارلون براندو، آل پاچينو و ... بازيگراني بااستعداد بوده اند که درس خوانده اند و تئاتر کار کرده اند چرا که تئاتر ما در بازيگري است. تئاتر پوزه انسان را به خاک مي مالد و افتادگي را به او مي آموزد. بهترين آثار تئاتري، سينمايي و تلويزيوني شما چه کارهايي بوده اند، مي توانيد آنها را نام ببريد؟ من با تعداد زيادي از بهترين کارگردانان تئاتر، سينما و تلويزيون کار کرده ام، کارگرداناني چون مرحوم علي حاتمي، ناصر تقوايي، مسعود کيميايي، بهمن فرمان آرا، داريوش فرهنگ، حسن فتحي، ماني حقيقي و... که شايد نام آنها را از قلم انداخته باشم، اما واقعيت اين است که نمي توان گفت کدام يک از ديگري بهتر بوده است. در تئاتر نيز با کارگرداناني چون حميد سمندريان، بهرام بيضايي، جعفر والي و... و بعد از انقلاب با هادي مرزبان و... کار کرده ام که تمام نمايش هايي که با آنها کار کرده ام، آثاري ارزنده به شمار مي آيند. آغاز کار بازيگري من با تئاتر بوده است اما نکته مهم اينکه بازيگري جلوي دوربين را از ابراهيم گلستان در فيلم «خشت و آينه» آموختم که خود را مديون به او مي دانم. آخرين بار که در تئاتر حضور داشتيد شايد مربوط به حدود هشت سال قبل مي شود، قصد فعاليت تئاتري نداريد؟ بله حدود هشت سال قبل در نمايش «شب روي سنگفرش خيس» نوشته اکبر رادي و کارگرداني هادي مرزبان ايفاي نقش کردم اما در مورد اينکه قصد حضور در تئاتر را دارم يا خير بايد بگويم چندي قبل هادي مرزبان نمايشنامه «دکتر نون» نوشته حسين پاکدل را براي اجرا در نظر گرفت که قرار بود من نيز در آن ايفاي نقش داشته باشم، مدتي نيز به تنهايي تمرين کردم تا آمادگي لازم براي اجراي صحنه يي را داشته باشم ولي متاسفانه امکان اجراي آن فراهم نشد بنابراين در صورت فراهم شدن اجراي آن ايفاي نقش خواهم داشت. تئاتر پول يا زمينه شهرت ندارد ولي براي دل مان فعاليت در آن را دوست داريم. نظر شما در مورد وضع کنوني تئاتر کشورمان چيست؟ بگذاريد از اينجا آغاز کنم که معمولاً وقتي يک سبک و مکتب جديد به وجود مي آيد يکسري مخالف و موافق براي آن به وجود مي آيد. در مورد جوان ها مي گويم، جوان همواره نوخواه است و مي خواهد همه چيز را به هم بريزد و دوباره کامل کند، حالا در اين حرکت نيز ممکن است اشتباهي رخ دهد ولي او اصلاح مي کند، ما نمي توانيم براي جوانان در تئاتر چارچوبي در نظر بگيريم تا در آن حرکت کنند. اگر قرار باشد جوان ها نيز راه پيرها را بروند فايده يي ندارد. من کتف تمام جوان ها را مي بوسم که با مشکلات زياد کارشان را ادامه مي دهند و جاي خوشحالي است که هنرمندان جوان خوبي در تئاتر ديده مي شوند. چندي قبل من در کرمانشاه چند نمايش ديدم که اگر امکانات بيشتري در اختيار آنها بود کارهاي بهتري به وجود مي آمد و اين بدان دليل است که همه چيز در تهران متمرکز شده است. نکته ديگر اينکه تعداد تماشاگران تئاتر ما کم است و مردم با تئاتر فاصله گرفته اند بنابراين بايد چاره يي انديشيد که مردم به تئاتر روي آورند. استاد اگر بحث خاصي باقي مانده خوشحال مي شوم در مورد آن صحبت کنيد. من براي تمام معلمان خود ارزش ويژه يي قائلم و اگر زنده اند دست و پاي شان را مي بوسم و اگر فوت کرده اند خدا بيامرزدشان. به ياد دارم در زمان کودکي اگر در يکي از دروس نمره کمي مي گرفتم ما را فلک مي کردند يا کف دست مان چوب مي زدند که البته آن زمان ايجاب مي کرد. حالا در سن 73 سالگي به اين نتيجه رسيده ام که بايد با بچه ها از دوران کودکي رفيق بود کما اينکه امروزه رابطه ام با نوه ام فرق کرده، ما با زبان دوستانه به آنها مي گوييم و آنها نيز مي پذيرند. وقتي در جامعه مي گويند لباس تنگ نبايد پوشيد اين وظيفه پدر و مادر است که با دوستي با بچه ها صحبت کنند. من در جواني يک بار موهايم را مدل کرنلي که مد شده بود درست کردم، وقتي به خانه آمدم مادرم صدايم کرد و گفت جمشيد اين مدل مو اصلاً زيبا نيست و به تو نمي آيد، خودت را در آينه ببين، من نيز خيلي زود مدل موهايم را عوض کردم، چرا که با زبان خوش و دوستانه به من تذکر داده شد. خانواده نيز واحد کوچکي از جامعه است. منبع : روزنامه اعتماد
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

تازه های سایت